راه افتادن عرشیا خان
سلام پسرم قند عسلم
وای عرشیای مامان من خیلی خوشحالم شما از ٨ ماه و ٥ روزگید راه افتادی و شروع کردی به چهار دست و پا رفتن و منم حسابی ذوق کردم خیلی منتظر موندم ولی بالاخره راخ افتادی عزیز دل مامان البته نا گفته نمایند مه چند روز قبلش سینه خیز میرفتی ولی طولی نکشید که چهار دست و پا شدی و ماشالله الانم کسی به پات نمیرسه و هر جا به سرعت جت حرکت میکنی
تو ایام عیدم پسر بدی نبودی فقط وقتی خسته میشدی و خوابت میگرفت یه کم بهمون حال میدادی و گریه میکردی خوب حقم داری از وقت خوابت میگذشت و خسته هم میشدی ولی خوب در عوض میارزید به عیدی گرفتناش خخخخخ
عیدی هایی که امسال گرفتی تماما نقد بود به غیر از خاله مریم که یه لباس مردونه خیلی خیلی خوشگل بهت داده والی حسابی خوردنی میشی تو این لباس انشالله یه عمسم گرفتم ازت با این پیرهن میذارم بعدا تا یادگاری بمونه تو وبلاگت.
چند روزی هست که حسابی نق میزنی و اذیت میکنی و گریه میکنی اصلا هم لب به غذا نمیزنی و بد غذا شدی تا میام چیزی دهنت کنم دهنتو میبندی و روتو میکنی اون ور لثه هاتم حسابی سفید شده و اسهالم هستی و همه این علائم نشان میده که پسر مامان داره دندون در میاره
میدونم که مرد مامان قوی و شجاع هست و این درد رو تحمل میکنه تا مروارید تو دهنش بیرون بیاد .