خاطرات فرزند دلبندم

راه افتادن عرشیا خان

1393/1/16 8:27
نویسنده : مامان عرشیا
288 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسرم قند عسلم

وای عرشیای مامان من خیلی خوشحالم شما از ٨ ماه و ٥ روزگید راه افتادی و شروع کردی به چهار دست و پا رفتن و منم حسابی ذوق کردم خیلی منتظر موندم ولی بالاخره راخ افتادی عزیز دل مامان  البته نا گفته نمایند مه چند روز قبلش سینه خیز میرفتی ولی طولی نکشید که چهار دست و پا شدی و  ماشالله الانم کسی به پات نمیرسه و هر جا به سرعت جت حرکت میکنی تعجب

تو ایام عیدم پسر بدی نبودی فقط وقتی خسته میشدی و خوابت میگرفت یه کم بهمون حال میدادی نیشخندو گریه میکردی خوب حقم داری از وقت خوابت میگذشت و خسته هم میشدی ولی خوب در عوض میارزید به عیدی گرفتناش خخخخخخنده

عیدی هایی که امسال گرفتی تماما نقد بود به غیر از خاله مریم که یه لباس مردونه خیلی خیلی خوشگل بهت داده والی حسابی خوردنی میشی تو این لباس انشالله یه عمسم گرفتم ازت با این پیرهن میذارم بعدا تا یادگاری بمونه تو وبلاگت.

چند روزی هست که حسابی نق میزنی و اذیت میکنی و گریه میکنی اصلا هم لب به غذا نمیزنی و بد غذا شدی تا میام چیزی دهنت کنم دهنتو میبندی و روتو میکنی اون ور لثه هاتم حسابی سفید شده و اسهالم هستی و همه این علائم نشان میده که پسر مامان داره دندون در میاره تشویق

میدونم که مرد مامان قوی و شجاع هست و این درد رو تحمل میکنه تا مروارید تو دهنش بیرون بیاد .

پسندها (1)

نظرات (1)

سحر
24 فروردین 93 20:24
سااال نووو مباااارکککککک عززیزممم ایییییییی جااان گل پسری قدمای نازشو بالاخره روی زمین گذاااشت هههه روشا هم مثل عرشیا وقتی عید تو مهمونی کلافه میشد بهمون حال میداد حسااابی ایشالا که مرواریدهاش هم زودتر بیرون بیاد و پسر نازنازی کمتر اذیت بشه