خاطرات فرزند دلبندم

این روزا با عرشیا و باباییش لذت بخش میشه

1392/11/8 12:08
نویسنده : مامان عرشیا
214 بازدید
اشتراک گذاری
سلام پسر گلم

سلام عرشیای مامان

الهی من قربون این پاهای کوچولو ت برم مامانی که این جوری یه وقتایی به معدم فشار میاری و معده منم قلمبه میزنه بیرون قشنگ معلومه با پاهای کوچولوت فشار میاری بهم و بابا مسعودتم کلی از این تکونات ذوق میکنه که منم کلی تعجب میکنم . عرشیای مامان بابایی خیلی منتظر شماست و کلی هر روز با تو حرف میزنه و قربون صدقت میره و از تو میخاد که مامانی رو اذیت نکنی و پسره خوبی باشی .

منم بعضی وقتها برای بابایی ناز میام و بابایی هم با حوصله تموم دست میذاره روی دلم و با تو حرف میزنه تا آروم بشی و خدایی نمیدونم چه حکمتی هست که وقتی بابایی باهات حرف میزنه و نوازشت میکنه آروم میشی و میشی یه پسر خوب و گل .

خدا کنه همون طور که بابایی دوست داره وابسته بابا مسعود بشی و همیشه تکیه گاهت بابات باشه پسرم .

دستای بابا رو بگیری و همیشه همراه بابایی باشی مرد کوچک من و منم کلی از اینکه دو تا مرد زندگی دارم خدا رو شکر کنم و ذوق کنم عزیزم.

خدایا به حق بزرگید و جلالت به همه اونایی که دلشون واسه این لحظه های شیرین میطپه این شیرینی رو عطا کن .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)