خاطرات فرزند دلبندم

دلتنگی مامانی

1392/11/9 7:48
نویسنده : مامان عرشیا
198 بازدید
اشتراک گذاری

عرشیای مامان عزیز دلم قربونت برم

جیگر گوشم ماچ

چطور میگن جدایی از شما روز اول سخته بعدش عادی میشه پس چرا برای من عادی نشد نگرانپس چرا روز به روز دارم بدتر میشم و دلتنگ تر  امروز صبح دلم نمیخاست ازت دل بکنم محکم ترو تو بغلم فشار دادم تا حست کنم دارم روز شماری میکنم تا پنج شنبه و جمعه بیاد و من پیش پسرم باشم .

مامان امروز دلش تنگه دلش از دوری شما گریه میخاد گریهظهر که میرم خونه دلم میخاد بگیرمت تو بغلم و بهت شیر بدم تا بیشتر بتونم حست کنم عزیز دلم .

عرشیا مامانی رو ببخش که ترو تنها میذاره چاره ای ندارم عزیزم برای آینده خودت باید بیام سر کار .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

زنبق
9 بهمن 92 8:31
سلام بانو. پیغام خصوصی براتون گذاشتم...
خاله سعيده
9 بهمن 92 9:21
الهي بگردم ماشااله به اين پسر عزيزم غصه نخور. همه اين روزا هم مي گذرن. فكرشو بكن چند سال ديگه عرشيا بزرگ شده و ميخواد بره مدرسه. اگه شما الانم نمي اومدي سركار و پيشش بودي اونوقت بايد مي ذاشتي كه بره مدرسه هرچند كه بزرگتر مي شد ولي بازم براي مادر كه فرقي نمي كنه. انشالله كه سالم باشه و زيرسايه پدرومادر به خوبي بزرگ بشه و صالح هم باشه.
ساراااا
9 بهمن 92 12:44
روزه اوووووووووووووول!!!!!!! نه عزيزم فعلا همين دل تنگي ها هست منكه تا 2سالگيه اميرعلي ثانيه شماري ميكردم براي رفتن به خونه و شير دادنش ،دودره بازي هام هم براي همن موضوع بيشتر بود اصلا دودره بازي از زمانه اميرعلي شروع شد،تازه ميري تو فازه دودره بازي و انتظاره تعطيلي و پنجشنبه جمعه
پریسا نجفی
13 بهمن 92 9:20
سلام دوست عزیزم خوبی ؟ ازسایتت خیلی خوشم اومد به منم سربزن اومدم برای دوستای خوبم که مادری نمونه هستند وبلاگی زنانه درست کردم که باب کارشونه اگر دوست داشتی ما را هم قابل بدون . راستی منو توی سایت قشنگت لینک کن و بهم خبر بده تا منم تو را توی سایتم قرار بدم ببخش و ممنون
غزل
15 بهمن 92 16:10
عزیزم مبارک باشه ببخشید نشد بیام دینت پسر ناری داری و خیلیم مامان با احساسی هستی
سحر
26 بهمن 92 9:01
اییی جووونم دوستم میدونم دوری از جگرگوشه ات خییلی سخته ولی همه این سختیا بخاطر راحتی اونه که بعدها تو شرایط بهتری زندگی کنه ...عرشیا خوشگلم ببین چه مامان با احساس و مهربونی داری ... حساااابی قدرشو بدون